Saturday, May 17, 2014

سفرنامه‌ی شمال، روستای فیلبند/شاهکارِ طبیعتِ بکر


بنام خدا
این چند روز تعطیل رو سفری رفتیم به سمتِ شمالِ ایران. منطقه‌ای که فکر می‌کنم خیلی‌ها از وجود آن بی‌اطلاع هستند. ارتفاعاتِ بکر و مفرح “فیلبند“. از جاده هراز و ۲۵کیلومتر مانده به آمل خروجی هست که با ۴۰کیلومتر رانندگی در ارتفاعات به آن می‌رسید. داخل می‌شوید در ابرها. دورتادورتان پر از سبزگی و جنگل. منظره‌ای که مقابل چشمان‌مان بود، غیرقابل وصف هست. این عکس‌ها گزیده‌ای از صدها عکسی هست که با گوشی‌ام گرفتم. طبیعتا تنفس درست لحظه‌ای که ابرها شروع به حرکت می‌کنند و می‌آیند به سمتِ شما بسیار هیجان‌انگیز است. پرنده‌ها با صدای زیبایشان از جنبه‌ی صوت، و گونه‌های متنوع درختان و گیاهان از لحاظ بصری، شاهکاری درست کرده بودند که باید رفت و باید دید.
در نهایت محمود‌آباد، بهشهر و شیرگاه، همچنین اقامت یک‌روزه در محمود‌آباد و یک روز دیگر در شیرگاه، پایان دهنده‌ی این سفر چند روزه‌ی ما بود.
از شما دعوت می‌کنم تا به گزارش تصویری من نگاهی بیندازید. با تشکر:)






















Saturday, May 3, 2014

نخستین تجربه‌ی ماهیگیری {Fishing}


بنامِ خدا، این است انشای امروز من: ما امروز به ماهیگیری رفتیم. من برای اولین بار به ماهیگیری رفتم و هیجان داشتم. همگی خبره بودند و من آماتور. علی جانِ عزیز که در عکس با تی‌شرتِ زرد تیپ بروز می‌دهد؛ پسردایی مادرم محسوب می‌شود در بگگراندش هم علیرضاست که دارد نگاه می‌کند. علی درس‌های خوبی به من یاد داد. بعد از جمع‌آوری بچه‌ها از ۵صبح، تیم ۵نفره‌ای را تشکیل دادیم و راهی سدِ ماملو شدیم. پس از آماده کردنِ قلاب‌ها و به آب انداختن‌شان، صبحانه مختصر، مفید و بسیار لذتبخشی را خوردیم. من که آماتور بودم در کمال ناباوری یکهو ماهی کپور صید کردمآ آن هم ۲تا. هیجان‌زده شده‌بودم زیرا که اولین ماهی عمرم را جایی غیر از جاهای معمول خودم با دست‌های خودم گرفته بودم!. از سکوت و تمرکز ماهیگیری بسیار لذت بردم. ماهیگیری ورزش و تفریح خوبی‌ست که بنده معتادش شدم:). همین‌جا هم از علی جان تشکر ویژه می‌کنم که با یک‌بار درخواست، من را به جمع خودشون راه دادند و باعث شدند این حالِ خوب را بچشم.

ماهی‌های مرده‌ی بسیاری دیدیم. گویا مارها هم در این مورد شریک بودند. ۲تا از ماهی‌ها جلوی چشم من آمدند روی آب درحالی که ۲م و پهلو نداشتند (پهلو؟) و جابجا مردند. در این فصل ماهی‌ها تخم‌ریزی کرده‌بودند و بچه‌ماهی فراوان بود، به همین خاطر از تعداد صید راضی نبودیم. انشاالله در دفعات بعد، جبران می‌شود! :)

سوال: چرا عکس دسته‌جمعی نگرفتیم احیانا؟!
(پ.ن۱: در راه، خرگوش و کبک‌ها از زیر پایمان رد شدند. روباه هم دیدیم. با تشکر)
(پ.ن۲: ریش و پشمِ ملال‌آورم بابتِ مدل شدنِ در یک پروژه‌ی آرتیستی است. بعد از عکاسی و غیره!، اصلاحات می‌شوم.)