این چند روز عید فرصتی بود تا آرشیو موسیقیم رو تازه کنم با هنرمندانی چون: Angel Olsen - Blue Foundation - A Winged Victory for the Sullen - Bill Callahan - the courteeners - Hammockو چند گروه/نفر دیگه.
انجل اولسِن قطعهای دارد به نامِ Windows که منو به معنای واقعی کلمه نابود کرد. ذرهذرهم کرد و پخش شدم تو اتاقم.
یکی از پسندیدهترین! عادتهام اینه که به صورت دورهای، و در زمانهایی نامعلوم هیچ ایده یا کاری ندارم جز “گوش دادن به موسیقی” . کاملا ناخودآگاه اتفاق میفته وقتی به خودم میام، تازه متوجه میشم که ساعتهاست در عالمِ خودم غرق شدم، نه کاری انجام میدم و نه چیز دیگهای. این ویژگیم رو دوست دارم؛ دلم میخواد تا آخرین ساعات عمرم با خودم داشته باشم. عاشق موسیقی هستم و موزیکدانان رو انسانهایی با روح بزرگ میدونم. برام عجیبترینِ هنرهاست. هنری که طی زمان، بدون هیچ تصویر در حال خلق شدن هست. مثل روح سرگردانی که بدونِ هیچ شکل و اندامِ خاص، همچنان که متصاعد میشه، در اذهان و اجسامِ مختلفی از آدمها، تاثیراتِ متفاوت با کیفیتِ غریب میگذاره. این شدتِ تاثر از این شاخهی هنر باعث شده تا به صورتِ ناباورانهای نوعِ موسیقی که اشخاص اطرافم گوش میدن در خصوص شخصیتشون کنجکاو بشم یا کلا از چشمم بیفتن. این هم جنبهی منفی قضیه هست اما مزیتهایی هم داره.
شده که با تمام انرژیم موزیک خوبی رو به دوستی معرفی کردم و بلافاصله متوجه شدم که عشق شادمهر و ساسی و لهراسبی اینچیزهاست. درست همون لحظه، بهفاصلهی هزارم ثانیه از کردهی خودم مثل سگ پشیمون و معذب میشم. مسئله تحمیل سلیقه نیست به هیچ وجه. مسئله، مسئلهی صرفِ تمامِ مثبتهایی از خودم هست که از قطعهی مورد نظرم دوست دارم برداشته شود. حالا که نمیشود و شخص مورد نظر از منبع دیگری تغذیه میکند یا تفننی یا… هرچه که اسمش را بگذاریم، وقتی اونها برداشته نمیشود، تمام میشود. میدونم باید این اخلاقم رو کنار بذارم اما تا حدود زیادی تعدیلش کردم.
وجه اشتراکِ موزیک، خیلی مهم و حیاتیست برای من. با علمِ بر این نکته که سلیقهی موسیقیایی هر کسی بر اساسِ دورانهای مختلف زندگیاش متغیر است. موسیقیِ خوب گوش دادن هم هنری هست که به نظرم باید ذوق کافی برای تشخیص خوب یا بد بودنش رو داشت. اما خوشحالم، خوشحالم که با موسیقی برای خودم خاطره نمیسازم، مقدس بودنِ این هنر برام، من رو از این کار زشت و نابجا بازمیداره. وارد دنیایی میشم که خودم تنها درونش سیاحت میکنم، تصویر میسازم و کشف میکنم. خودمم.
موسیقی. این واژهی جادوئی…
امیدوارم به خوبی تونسته باشم منظورم رو برسونم. البته که تمامی اینها نظر شخصی و فوقشخصیِ خودم هست.
در همین زمینه: