بنامِ خدا، این است انشای امروز من: ما امروز به ماهیگیری رفتیم. من برای اولین بار به ماهیگیری رفتم و هیجان داشتم. همگی خبره بودند و من آماتور. علی جانِ عزیز که در عکس با تیشرتِ زرد تیپ بروز میدهد؛ پسردایی مادرم محسوب میشود در بگگراندش هم علیرضاست که دارد نگاه میکند. علی درسهای خوبی به من یاد داد. بعد از جمعآوری بچهها از ۵صبح، تیم ۵نفرهای را تشکیل دادیم و راهی سدِ ماملو شدیم. پس از آماده کردنِ قلابها و به آب انداختنشان، صبحانه مختصر، مفید و بسیار لذتبخشی را خوردیم. من که آماتور بودم در کمال ناباوری یکهو ماهی کپور صید کردمآ آن هم ۲تا. هیجانزده شدهبودم زیرا که اولین ماهی عمرم را جایی غیر از جاهای معمول خودم با دستهای خودم گرفته بودم!. از سکوت و تمرکز ماهیگیری بسیار لذت بردم. ماهیگیری ورزش و تفریح خوبیست که بنده معتادش شدم:). همینجا هم از علی جان تشکر ویژه میکنم که با یکبار درخواست، من را به جمع خودشون راه دادند و باعث شدند این حالِ خوب را بچشم.
ماهیهای مردهی بسیاری دیدیم. گویا مارها هم در این مورد شریک بودند. ۲تا از ماهیها جلوی چشم من آمدند روی آب درحالی که ۲م و پهلو نداشتند (پهلو؟) و جابجا مردند. در این فصل ماهیها تخمریزی کردهبودند و بچهماهی فراوان بود، به همین خاطر از تعداد صید راضی نبودیم. انشاالله در دفعات بعد، جبران میشود! :)
سوال: چرا عکس دستهجمعی نگرفتیم احیانا؟!
(پ.ن۱: در راه، خرگوش و کبکها از زیر پایمان رد شدند. روباه هم دیدیم. با تشکر)
(پ.ن۲: ریش و پشمِ ملالآورم بابتِ مدل شدنِ در یک پروژهی آرتیستی است. بعد از عکاسی و غیره!، اصلاحات میشوم.)
No comments:
Post a Comment